خود اوست جمله طالب و ما همچو سایه ها...ای گفتگوی ما همگی گفت و گوی دوست

۱۵ مطلب با موضوع «کانال منبر مجازی» ثبت شده است

روش برخورد بامردم



مرحوم شیخ طوسى رضوان اللّه تعالى علیه در کتاب رجال خود آورده است :


در یکى از روزها، عدّه اى از دوستان امام رضا علیه السلام در منزل آن حضرت گرد یکدیگر جمع شده بودند و یونس بن عبدالرّحمن نیز که از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصیّت هاى ارزنده بود، در جمع ایشان حضور داشت .


هنگامى که آنان مشغول صحبت و مذاکره بودند، ناگهان گروهى از اهالى بصره اجازه ورود خواستند.


امام علیه السلام ، به یونس فرمود: داخل فلان اتاق برو و مواظب باش هیچ گونه عکس العملى از خود نشان ندهى ؛ مگر آن که به تو اجازه داده شود.


آن گاه اجازه فرمود و اهالى بصره وارد شدند و بر علیه یونس ، به سخن چینى و ناسزاگوئى آغاز کردند.


و در این بین حضرت رضا علیه السلام سر مبارک خود را پائین انداخته بود و هیچ سخنى نمى فرمود؛ و نیز عکس العملى ننمود تا آن که بلند شدند و ضمن خداحافظى از نزد حضرت خارج گشتند.


بعد از آن ، حضرت اجازه فرمود تا یونس از اتاق بیرون آید.


یونس با حالتى غمگین و چشمى گریان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت


یاابن رسول اللّه ! من فدایت گردم ، با چنین افرادى من معاشرت دارم ، در حالى که نمى دانستم درباره من چنین خواهند گفت ؛ و چنین نسبت هائى را به من مى دهند.


امام رضا علیه السلام با ملاطفت ، یونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: اى یونس ! غمگین مباش ، مردم هر چه مى خواهند بگویند، این گونه مسائل و صحبت ها اهمیّتى ندارد، زمانى که امام تو، از تو راضى و خوشنود باشد هیچ جاى نگرانى و ناراحتى وچود ندارد.


اى یونس ! سعى کن ، همیشه با مردم به مقدار کمال و معرفت آن ها سخن بگوئى و معارف الهى را براى آن ها بیان نمائى .


و از طرح و بیان آن مطالب و مسائلى که نمى فهمند و درک نمى کنند، خوددارى کن .


اى یونس ! هنگامى که تو دُرّ گرانبهائى را در دست خویش دارى و مردم بگویند که سنگ یا کلوخى در دست تو است ؛ و یا آن که سنگى در دست تو باشد و مردم بگویند که درّ گرانبهائى در دست دارى ، چنین گفتارى چه تاءثیرى در اعتقادات و افکار تو خواهد داشت ؟


و آیا از چنین افکار و گفتار مردم ، سود و یا زیانى بر تو وارد مى شود؟!


یونس با فرمایشات حضرت آرامش یافت و اظهار داشت : خیر، سخنان ایشان هیچ اهمیّتى برایم ندارد.


امام رضا علیه السلام مجدّدا او را مخاطب قرار داد و فرمود:


اى یونس ، بنابر این چنانچه راه صحیح را شناخته ، همچنین حقیقت را درک کرده باشى ؛ و نیز امامت از تو راضى باشد، نباید افکار و گفتار مردم در روحیّه ، اعتقادات و افکار تو کمترین تاثیرى داشته باشد؛ مردم هر چه مى خواهند، بگویند



بحارالا نوار: ج 2، ص 65، ح 5، به نقل از کتاب رجال کشّى


 

۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

بی توفیقی دردقیقه 90

💦💦🌀 


یکی از افرادی که در روز عاشورا در رکاب امام بود و عصر عاشورا امام را تنها گذاشت ضحاک‌ بن‌ عبداللَّه‌ مشرقی است


او می گوید: عصر عاشورا ، وقتی دیدم یاران حسین کشته شده اند و نوبت او و خاندانش رسیده و با وی به جز سوید بن عمرو خثعمی و بشیر بن عمرو حضرمی نمانده، به او  گفتم:


«ای پسر پیامبر خدای! می‌دانی قرار میان من و تو چه بود که گفتم تا وقتی که جنگاوری باشد به کمک تو جنگ می‌کنم و چون جنگاوری نماند اجازه دارم بروم و به من گفتی خوب.»

امام فرمود: «راست می‌گویی، اما چگونه می توانی بروی؟ اگر می‌توانی اجازه داری.»


گوید: به طرف اسبم رفتم. چنان شده بود که وقتی دیدم اسبان یاران ما را از پای می‌اندازند، آن را بردم و در خیمه یکی از یارانمان میان خیمه‌ها جای دادم و بازگشتم و پیاده به جنگ پرداختم و پیش روی حسین دو کس را کشتم و دست یکی را قطع کردم و حسین بارها به من گفت: 

«دستت از کار نیفتد، خدا دستت را نبرد، خدایت از جانب خاندان پیمبر پاداش نیک دهد!»


گوید: همین که اجازه داد، اسب را از خیمه درآوردم و بر آن نشستم. و رفتم

*****

ترجمه تاریخ طبری، 5/ 444- 445


-------------

🆔: @menbarmajazi


۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

مانند ابراهیم خلیل


شخصی به امام سجاد علیه السلام عرض کرد:

من به خاطرخداشمارا بسیاردوست دارم حضرت فرمود:

🔹اللهم انی اعوذبک ان احب فیک وانت لی مبغض🔹

خداوندا به توپناه میبرم ازاینکه مردم مرابخاطرتودوست داشته باشند وتومرادشمن داشته باشی.


حضرت علی بن الحسین فرمود:

روزی سخت بیمارشدم پدرم امام حسین علیه السلام فرمود:چه میل داری؟

عرض کردم:

🔹اشتهی ان اکون ممن لااقترح علی ربی سوی مایدبره لی🔹

دوست دارم چنان باشم که پیشنهادی برخداوندنداشته باشم جزآنچه خدابرای من تدبیرفرماید.

امام حسین فرمود: آفرین برتو همانند حضرت ابراهیم خلیل شده ای وقتی جبرئیل به او گفت :آیانیازی داری؟

گفت:  دربرابرخداوندمتعال اظهارنظری ندارم بلکه اوبرای من کافی است .خوب وکیل ونگهبانی است.


۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

درفراق زینت عابدان


سعید بن مسیب چنین روایت می کند:« وقتی امام به شهادت رسید، همه ی مردم، از نیکوکاران گرفته تا بدکاران، برای تشییع جنازه‌اش حاضر شدند. همه زبان به ستایش او گشوده بودند و سیل اشک از دیدگان همگان جاری بود. در تشییع جنازه‌ی امام همه مردم شرکت کرده بودند و حتی یک نفر در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله باقی نمانده بود.» 


حضرت زین العابدین علیه السلام شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود.

وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود. خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود.

خبر به حضرت امام باقر علیه السلام رسید.

امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت:« آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.»

شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد.

امام باقر باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود:« او را رها کنید! او می‌داند که از دنیا خواهد رفت.»

سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت.


بحارالانوار، ‌ج 46، ص 150و ص147 و 148


۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

رزم امام سجاد (ع)درعاشورا


رزم زین ‏العابدین علیه السلام در میدان کربلا


تقریباً همه مورخان بر این باورند که امام سجاد علیه السلام در صحنه کربلا بیمار بود و این بیمارى نیز حکمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سایه آن وجود حجت خداوند در زمین حفظ شود و امر خلافت و وصایت رسول صلی الله علیه و آله تداوم یابد. و به همین دلیل در میدان رزم کربلا حضور نیافت.

 او تنها بازمانده مرد از خاندان حسین علیه السلام بود که از کربلا زنده باز گشت تا پرچم‏دار هدایت امّت باشد. ولى در برخى از منابع از جهاد و مبارزه امام در میدان کربلا و مجروحیت‏وجانبازى آن حضرت سخن به میان آمده است.


 فضیل‏بن‏زبیر اسدى کوفى، از یاران امام محمد باقر علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام در کتاب خود «تسمیة من قتل من اهل بیته و شیعته» مى‏نویسد:

 «کان على‏بن‏الحسین علیهما السلام علیلاً و ارتثّ یومئذٍ و قد حضر بعض القتال، فدفع اللَّه عنه و اخذ مع‏النساء».


امام على‏بن‏الحسین علیهما السلام در حالى که بیمار بود در برهه‏اى از جنگ کربلا حضور یافت و به مبارزه پرداخت تا مجروح شد و پیکر مجروح وى را از معرکه بیرون آوردند. آنگاه خداوند شر دشمن را از وى بازداشت و به همراه زنان به اسیرى برده شد.لغت شناسان مى‏گویند واژه «ارتث» بدان معنا است که شخصى در میدان رزم جنگید و سپس مجروح شد و بر زمین افتاد و در حالى که جان داشت او را از معرکه بیرون بردند.

 سید محمد رضا حسینى جلالى در کتاب جهاد الامام السجاد علیه السلام پس از نقل فضیل‏بن‏زبیر اسدى مى‏نویسد: این کتاب به تحقیق مجله تراثنا در موسسه آل‏البیت لاحیاء التراث در سال 1406 قمرى انتشار یافت. همچنین گفتنى است که این اثر پیش از این در ضمن کتاب امالى خمسیه مرشد بالله و حدائق الوردیهمحلى، انتشار یافته بود. (جهاد الامام السجاد علیه السلام ، ص 51)


@menbarmajazi

۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

عمرقضاشده


نماز عمر قضا شد بگو چه کار کنم؟


چگونه این همه پائیز را بهار کنم؟


تمام خیرالعمل‌های من تباه شدند


بگو کجا بروم کسب اعتبار کنم


هزار بند به پاهای خسته‌ام بستم


چگونه از عملم از خودم فرار کنم


صدای حیَّ علی‌الموت می‌رسد هر روز


که زنده‌تر شوم و مرگ اختیار کنم


به یک نگاه بکش؛ زنده کن مرا آقا


بکش مرا که به این مرگ افتخار کنم


من از فراق شما گریه می‌کنم امشب


که دل به خیمه‌ی سبز تو رهسپار کنم


۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

فوائد انتظار


«انتظار» ، یعنی «چشمداشتن » و «چشم به راه بودن » . چشمداشت یک تحول، چشمداشت یک رویداد خوب، چشمداشت یک گشایش، . . . یاچشم به راه یک آینده مطلوب، چشم به راه یک عزیز سفر کرده، چشم به راه یک دستگیر، چشم به راه یک منجی و . . . به این معنا انتظار مفهومی است که با نهاد همه انسانها عجین شده است و می توان گفت که همه انسانها به نوعی منتظرند .


به بیان دیگر انتظار یا امید به آینده همزاد انسان است و اگر امید به آینده را از او بگیرند، سرنوشتی جز سکون، رکود، مرگ و تباهی نخواهد داشت، از همین روست که در کلام نورانی پیامبر گرامی اسلام (ص) آمده است:


📌الامل رحمة لامتی و لولا الامل ما ارضعت والدة ولدها و لاغرس غارس شجرا . 📌


امید برای امت من مایه رحمت است و اگر امید نبود هیچ مادری فرزندش را شیر نمی داد و هیچ باغبانی درختی نمی کاشت .


همچنین حکایت شده است که:

روزی عیسی (ع) نشسته بود و پیرمردی با بیل زمینی را شیار می کرد، عیسی فرمود: بار خدایا! امید (آرزو) را از او برگیر . آن پیر در دم بیل را به کناری انداخت و دراز کشید . ساعتی گذشت و عیسی گفت: بار خدایا! امید را به او بازگردان; بی درنگ آن پیر برخاست و شروع به کارکرد . 



✅منبرمجازی✅

۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

نکته ناب درباب انتظارفرج


از دیدگاه اهل بیت عصمت و طهارت(ع) «انتظار فرج» یا «چشم به راه گشایش بودن» به خودی خود در عصر غیبت برای منتظران مایه گشایش، نجات و رستگاری است و از این رو شیعیان به جای گله و شکایت از طولانی شدن غیبت و سختیها و رنجهای این دوران باید تلاش کنند که منتظران خوبی باشند تا همین انتظارشان، «فرج» را در عصر غیبت برای آنها به ارمغان آورد.


💠ابو بصیر می گوید به امام صادق(ع) عرض کردم:


جعلت فداک متی الفرج؟


فدایت شوم، این گشایش کی فرا می رسد؟


آن حضرت فرمود:


یا أبابصیر و أنت ممّن یرید الدنیا؟ من عرف هذا الأمر فقد فرّج عنه لانتظاره.1


ای ابابصیر! آیا تو از آن گروهی که به دنبال دنیایند؟ هر کس این امر را بشناسد، به سبب انتظارش برای او گشایش حاصل می شود.


💠امام رضا(ع) نیز در پاسخ «حسن بن جهم» که از ایشان در مورد فرا رسیدن گشایش می پرسد، می فرماید:


أولست تعلم أنّ انتظار الفرج من الفرج؟


آیا تو نمی دانی که چشم به راه گشایش بودن، خود [جزیی [از گشایش است؟


او در پاسخ می گوید:


لا أدری إلاّ أن تعلّمنی.


نمی دانم، مگر اینکه شما به من بیاموزید.


آن حضرت بار دیگر می فرماید:


نعم، انتظار الفرج من الفرج.2


آری، انتظار گشایش، [جزیی] از گشایش است.


📌براساس همین نگرش است که در روایتهای متعددی تأکید شده که برای منتظران واقعی تفاوتی ندارد که ظهور را درک کنند یا نکنند؛ چون آنها در عصر غیبت نیز در خدمت امام زمان خویش هستند؛ چنانکه در روایتی از امام صادق(ع) می خوانیم:


من مات منکم و هو منتظر لهذا الأمر کمن هو مع القائم فی فسطاطه... .3


هر کس بمیرد در حالی که منتظر این امر باشد همانند کسی است که با حضرت قائم(ع) و در خیمه اش بوده باشد... .


آری، انتظار فرج، خود مایه فرج است، اما بشرطها و شروطها. اگر کسی در عصر غیبت مؤمنانه زندگی کند؛ از بدیها و زشتیها دوری گزیند؛ خصال شایسته را پیشه خود سازد؛ وظایف و تکالیفی را که در صحنه حیات فردی و اجتماعی متوجه اوست به درستی به جا آورد و در انتظار ظهور امامش نیز باشد، خداوند متعال، فرج و گشایش واقعی را ـ که همان یافتن راه هدایت و رستگاری و رسیدن به سعادت و نیکبختی در دنیا و آخرت است ـ نصیب او می سازد و در این صورت است که پیش افتادن و پس افتادن ظهور برای او هیچ تفاوتی نخواهد داشت و او در هر حال امام منتظَر خویش را درمی یابد.


پی نوشتها :


1 .محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص371، ح3.


2 .شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص276.


3 .محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص126، ح18.



✅منبر مجازی✅

۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

شب جمعه کربلا...

💠💠💠 زیارت کربلا در شب جمعه چه فضیلتی دارد؟💠💠💠


سلیمان اعمش گفت: من در کوفه همسایه ای داشتم که گاهی شب ها نزدش می رفتم وبا هم صحبت و اختلاط می کردیم، یک شب در میان صحبت ها اتفاقاً صحبت ازکربلا پیش آمد، من از او سؤال کردم که عقیده تو درباره ی زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام چیست؟


او گفت: زیارت حسین علیه السلام بدعت است و هر بدعتی گمراهی و ضلالت است و فرجام گمراهی نیز آتش جهنم است.


من خیلی ناراحت و خشمگین شدم و از نزد او برخاستم و با خود گفتم، وقتی سحر شد نزدش می روم و شمه ای از فضائل حضرت سیدالشهدا علیه السلام را برای او نقل می کنم و اگر او برعناد و انکارش اصرار ورزید، او را می کشم.


سلیمان گفت: وقتی که سحر شد، پشت در خانه اش آمدم و در را زدم ،همسرش پشت در آمد، شوهرش را خواستم، زن گفت: از اول شب به زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام رفته است. تعجب کنان از او خداحافظی کردم و به طرف کربلا رهسپار شدم با خود گفتم، اولاً زیارتی می کنم و ثانیاً دوستم را ببینم،

 وقتی که وارد حرم مطهر شدم دیدم، همسایه ام سربه سجده گذاشته است و پیوسته گریه می کند و از خدا طلب استغفار و توبه می کند! بعد از مدت زیادی سر از سجده برداشت و مرا دید، نزد او رفتم دیدم حالش منقلب است پس به او گفتم:


 ای مرد! تو دیروز می گفتی زیارت امام حسین علیه السلام بدعت است و هر بدعتی گمراهی است و فرجام گمراهی آتش دوزخ است، اما امروز می بینم برای زیارت آمدی. 


گفت: ای سلیمان! مرا سرزنش نکن، زیرا من قائل به امامت و ولایت اهل بیت علیهم السلام نبودم تا اینکه امشب خوابم برد، و خوابی دیدم که به وحشت افتادم، گفتم :چه خوابی دیدی؟ 


گفت: در عالم خواب دیدم مردی جلیل القدر که نمی توانم وصف جمال و جلال را بیان کنم، اطراف او را جمعیتی احاطه کرده بودند و در جلوی او سواری بود و آن سوار تاجی برسرداشت و آن تاج دارای چهار رکن بود، و بر هر رکنی گوهری درخشنده نصب شده بود که تا مسافت ها راه را روشن می نمود.


به یکی ازخدمتگزاران آن حضرت گفتم: این آقا کیست؟

گفت: حضرت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند.

گفتم: آنکه درپیش روی اوست کیست؟

گفت: آقا امیرالمومنین علیه السلام وصی رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند.

بعد نگاه کردم دیدم، ناقه ای از نور پیدا شد و برآن ناقه هودجی از نور بود و ناقه در میان زمین و آسمان پرواز می کرد.

پرسیدم: این ناقه ازکیست؟

گفت: ازحضرت خدیجه کبری سلام الله علیها و حضرت فاطمه سلام الله علیها است.

پرسیدم: این جوان کیست؟

گفت: حضرت امام حسن علیه السلام هستند و همه ی آن ها برای زیارت مظلوم کربلا حضرت سیدالشهدا اباعبدالله الحسین علیه السلام می روند. 

در این هنگام متوجه هودجی شدم و دیدم نوشته هایی از طرف آن برزمین پخش می شود، پرسیدم: این ها چیست؟ 

گفت: در این ها نوشته شده :


🔴امان من النار لزوار الحسین علیه السلام لیله الجمعه. 🔴

کسانی که در شب جمعه بر زیارت امام حسین علیه السلام می آیند از آتش جهنم درامان هستند.

من می خواستم یکی از آن ها بردارم، او گفت: تو می گفتی زیارت امام حسین علیه السلام بدعت است، این نوشته بدست تو نمی رسد مگر آن که با اعتقاد به فضیلت و شرافت به آن حضرت علیه السلام، ایشان را زیارت کنی.

باحالت جزع و گریه و ترس و وحشت از خواب بیدار شدم و درهمان ساعت به زیارت حضرت سیدالشهدااباعبدالله الحسین علیه السلام مشرف شدم، وتوبه کردم. ای سلیمان! به خدا سوگند! من ازقبر امام حسین علیه السلام جدا نمی شوم تا روح از بدنم جدا شود. 


کرامات الحسینیه، ج2، ص152 . ترجمه دارالسلام نوری،ج1، ص223



۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

دعابرای دوستان


حسن بن جهم نزد امام صادق علیه السلام رفت و گفت:


 ای فرزند رسول خدا، مرا در دعاهایتان فراموش نکنید و برای برطرف شدن مشکلاتم دعا بفرمایید. 

امام فرمود: از کجا می دانی که تو را در دعاهای خود فراموش می کنم؟

 حسن پیش خود اندیشید: آن بزرگوار امام شیعیان است و دوستان و شیعیان خود را فراموش نمی کند. من هم که از شیعیان او هستم، پس دلیلی ندارد که او مرا فراموش نماید. عرض کرد: نه، شما مرا فراموش نمی کنید.

 امام فرمود: چگونه فهمیدی که فراموشت نمی کنم؟ 

گفت: چون من از شیعیان و دوستداران شما هستم و می دانم که شما برای دوستان خود دعا می کنید.

 امام پرسید: آیا غیر از این مطلب چیز دیگری را هم می دانی که به خاطر آن فراموشت نسازم؟ حسن گفت: خیر، چیز دیگری نمی دانم. امام فرمود:

 «هرگاه خواستی بدانی که در نزد من چگونه ای، نگاه کن ببین من در نظر تو چگونه هستم و چقدر با هم دوستی داریم؛ تا به وسیله آن، بیشتر به یاد هم باشیم».


۰ نظر
سیدابراهیم حسینی