خود اوست جمله طالب و ما همچو سایه ها...ای گفتگوی ما همگی گفت و گوی دوست

انتظارگمشده

وقتی این روایت رو میخونی تازه میفهمی که انتظار کشیدن چیست  و منتظر واقعی  چه کسی می تواند باشد.این حالی که امام صادق درباره امام بعد ازخود که هنوز نیامده دارد کجا واحوالات ما منتظر نمایانی که درزمانش هستیم وعادت به ندیدنش وبل نبودنش کرده ایم ...!! لطفا با دقت این روایت رو بخونید :

سدیر صیرفی می گوید: من به همراه مفضل بن عمر، و ابو بصیر و ابان بن تغلب بر مولایمان امام صادق علیه السلام وارد شدیم، ایشان را در حالی که روی خاک نشسته، عبایی از مو با یقه بدون جیب و آستین کوتاه بر دوش انداخته و چون سوگوار جوان از دست داده‌ی دلسوخته گریه می کرد دیدیم که اندوه از چهره اش می بارید، قیافه اش دگرگون شده و اشک از گونه هایش سرازیر شده صورتش را شستشو داده بود و در همان حال با تضرع می فرمود: آقای من! غیبتت خواب از چشمانم گرفت،

آسایشم را از بین برد و آرام دلم را بر هم زد.

آقای من! غیبتت برای همیشه دردمند و مصیبت زده‌ام کرد.از دست رفتن امامان، یکی پس از دیگری، سرانجام دوران همگی را به پایان می رساند، - و کار به زمان غیبت امام منتظر کشیده می شود-، اگر من بر مصایب و بلایای پی در پی گذشته اشک می ریزم و آه می کشم، مصایب بزرگتر و فجیعتر و بلاهای دردناکتری در پیش است که با غضب و ناراحتی تو- ای حجت خدا- همراه است، و آنها بیشتر اشکم را جاری ساخته و درونم را مشتعل کرده است.

سدیر گفت: «هوش از سر ما رفت و دلمان از ترس این واقعه هولناک و حادثه هلاکت بار فرو ریخت، گمان کردیم امام علیه السلام خود را برای مصیبت شکننده ای آماده کرده یا فاجعه‌ی مرگباری به آن حضرت روی آورده است.» به آن حضرت عرض کردیم: ای پسر خیرالبشر یابن رسول الله خداوند چشمانت را نگریاند، این چه مصیبت عظیمی است که اشکت را جاری کرده و چون باران می‌گریی؟ چه چیزی وجود مبارکت را به این ماتم نشانده است؟»

سدیر گفت: «امام علیه السلام نفس بلندی کشید و آثار ترس، وجودش را فرا گرفت و فرمود: ای وای بر شما، امروز صبح کتاب جفر را که علوم مربوط به مرگ و زندگی و مصیبتها و گرفتاریها و علم مربوط به همه چیز و آنچه تا روز قیامت واقع می شود، در آن است و خداوند اطلاع بر آن را مخصوص پیامبر و ایمه علیهما السلام قرار داده است، نگاهی کردم و در مطالب مربوط به تولد قایم ما علیه السلام و غیبت او، و طولانی شدن غیبت و طول عمر آن حضرت و نیز برگشتن بیشتر مردم از دین و برداشتن رشته اسلام از گردنشان، همان رشته که خداوند در گردنشان انداخته و فرمود: (وکل انسان الزمناه طایره فی عنقه) دقت کردم، دلم سوخت و اندوه جانم را فرا گرفت...» 

دور برگردان...:

1-حالت عجیب امام که بر خاک نشسته ومانند جوان از دست داده آه وگریه وناله می کند-حاکی از عظمت مصیبت است

2-وقتی غیبت  حضرت بقیة الله خواب راازچشم امام صادق می گیرد وآسایش وآرامش او را برهم می زند – وموجب درد ومصیبت دائمی شان می شود

3-وقتی که  مصائب وبلاهای آینده نسبت به  فجایع ومصیبت های گذشته مانند واقعه سقیفه وشهادت حضرت صدیقه وحتی واقعه جانسوز عاشورا...برای امام صادق بزرگتر وفجیعتر ودردناکتر است لذا اشک وآه برگذشتگان دربرابر مصیبت های عصر غیبت تبدیل به سوختن وگریه های  پراندوه می شود

4-امام چه حالی داشت که انقدر موجب ترس ووحشت یاران شد!!

5-برگشتن بیشترمردم ازدین...! وبرداشتن رشته اسلام ازگردن! دل امام را می سوزاند وموجب اندوه جانش می شود

**********

مطالعه احوال روز های سرد وطولانی غیبت اززبان بهترین های زمین وآسمان ، مدعیان انتظار را تلنگری سخت وشکننده به همراه دارد.

همانطور که حال عجیب یک انسان کامل در مصائب عصر ما کاملا غریب و موجب تعجب  ماست ، به همین مقدار برگشتن اکثریت مردم ازدین  نیز امری عادی  وکاملا آشنا والبته خالی ازتعجب است چون  هرروز که می گذرد دیانت ودینداری کم رنگ وزمانه بسمت بی بند وباری رنگ می بازد تا جائی که برای دنیا یمان دینمان را به راحتی زیر سئوال می بریم وصدالبته کنارمی نهیم چون...

مانع پیشرفت ورشد درنظر ما همین سجده وسجاده است واینجاست که حاضریم هزار شبهه وتمسخر وتوهین را بشنویم ولی درصدد رفع ودفع یکی هم قدمی بر نداریم.

حقیقتا چقدر دوریم از حقیقت وچقدر سیرابیم از تشنگی مان وچقدرراحتیم ازبدبختی مان...

مثل ما مثل همه مثالهائی ست که خواستند حقیقت رو نشون بدن ولی غافل ازاینکه شدند مایه تفریح وسرگرمی ما...

می گفت بعد سالها موفق شد به دیدار امام زمان وقتی رسید به درخیمه گفت : اسبم را کجا ببندم ؟

گفتند بعد این همه زحمت به اینجا هم رسیدی ولی هنوز درفکراسبی!!

انتظار یعنی گریه های شعله خیز که جان تا جهانت را بسوزد.

الهی عجل فرجه

 

 

۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

اشک پرازرشک

یا قتیل العبرات

 

روزی آقای بهجت در رابطه با بزرگواری و اغماض ائمه اطهار ـ صلوات الله علیهم ـ فرمودند:

 

« در نزدیکی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانه فرات و دجله آبادیی است به نام «مصیب»، که مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیر المؤمنین علیه السلام از آنجا عبور می کرد و مردی از اهل سنت که در سر راه مرد شیعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون می دانست وی به زیارت حضرت علی علیه السلام می رود او را مسخره می کرد.

 

حتی یک بار به ساحت مقدس آقا جسارت کرد، و مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون خدمت آقا مشرف شد خیلی بی تابی کرد و ناله زد که: تو می دانی این مخالف چه می کند.

 

آن شب آقا را در خواب دید و شکایت کرد آقا فرمود: او بر ما حقی دارد که هر چه بکند در دنیا نمی توانیم او را کیفر دهیم. شیعه می گوید عرض کردم: آری، لابد به خاطر آن جسارتهایی که او می کند بر شما حق پیدا کرده است؟! حضرت فرمودند: بله او روزی در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه می کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سید الشهدا علیه السلام به خاطرش افتاد و پیش خود گفت: عمر بن سعد کار خوبی نکرد که اینها را تشنه کشت، خوب بود به آنها آب می داد بعد همه را می کشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت، از این جهت بر ما حقی پیدا کرد که نمی توانیم او را جزا بدهیم.

 

آن مرد شیعه می گوید: از خواب بیدار شدم، به محل برگشتم، سر راه آن سنی با من برخورد کرد و با تمسخر گفت: آقا را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت: آری پیام رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف کرد. وقتی رسید به فرمایش امام علیه السلام که وی به آب نگاهی کرد و به یاد کربلا افتاد و ...، مرد سنی تا شنید سر به زیر افکند و کمی به فکر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من این را به کسی نگفته بودم، آقا از کجا فهمید. بلافاصله گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمداً رسول الله، و أن علیاً أمیرالمؤمنین ولیّ الله و وصیّ رسول الله و شیعه شد.»

۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

یار بد..مار بد!

 

در ((مسلک العرفاء)) مذکور است...

 شخصى به دیدن عارفى آمد در خانه عارف رسید دید عارف حرف مى زند و حال اینکه کسى پیش او نیست و چیزى نزد او نیست جز آنکه قدرى زر در نزد خود ریخته و شیشه و شمعى نهاده و دسته اى از نى را آتش زده با آنکه چراغ مى سوزد؛

پس آن مرد داخل شد بعد از سلام پرسید: جناب! شما با که تکلم مى کنید؟

عارف فرمود: با این اشیاء که مى بینى!

آن مرد گفت: اینها جمادند و بى شعور و قابل مخاطبه نیستند!

عارف گفت: تو غافلى چه آنکه همه اشیاء ناطقند و گویا، اما به زبان بى زبانى،

فرمود: از زر پرسیدم که این عزت را از کجا یافته اى؟ در جوابم گفت: چون در معدن بودم جمیع حیوانات مرا لگد مى زدند و ذلیل بودم چون ذلت را اختیار نمودم خداوند این عزت را به من عطا فرمود و در نزد هر کس عزیز و محترم شدم و در نیستى کوبیدم تا هست شدم،

پس از شیشه پرسیدم: چرا هر جا شربت خوبى یا روغن محبوبى یا جوهر لطیفى هست در تو مى کنند و تو را عزت نموده و در جاى بلند مى گذارند؟ در جواب گفت: چون ظاهر و باطن من یکى است و طینت من صاف است و غل و غش ندارد و با مردم راست مى گویم، این عزت نصیب من شده،

 سپس از شمع پرسیدم: تو چرا مى سوزى؟ در جوابم گفت: من مومم و آن هم از زنبور به عمل آمده و آنچه زنبور از گیاه مى خورد هر چه حرام است موم مى شود و هر چه حلال و پاکیزه است عسل مى شود و چون از حرام به عمل آمده ام خواهم سوخت؛

پس از فتیله پرسیدم: تو که از جنس موم نیستى تو چرا باید بسوزى؟ در جوابم گفت: براى مصاحبت با ناجنس مى سوزم که یک دم به او رفیق شدم.

 

 تا توانى مى گریز از یار بد

یار بد، بدتر بود از مار بد

 

مار بد تنها تو را بر جان زند

یار بد بر جان و بر ایمان زند

 

پس از نى سوال کردم تو چرا مى سوزى؟ در جواب گفت: به جهت ادعاى دروغى که کردم به جهت آن مى سوزم مى گویند اى کذاب نه آنکه تو مى گوئى من نى ام پس چرا شاخ و برگ بیرون مى آورى براى اینکه هر چیزى نیست شد نباید آثار هستى در او باشد! بلى    لم تقولون ما لا تفعلون. "

 

 

 

۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

آئینه شکستن خطاست..!

 اگه قراربودبنا به لیاقت زوار اوناروبه حرم راه بدن ...تاحالا چندبارحرم امام رضا علیه السلام مشرف شده بودیم!

اگه قرار بود هرکس وراه ندن...

ماجزءکسان بودیم یا ناکسان!؟

خیلی حسابش سخت نیست...حرف اینکه کجای حرم باشی یانباشی  نیست

کلام یک جمله است:

آیا حرمی برای صاحب حرم مهیا کرده ایم...

مرحوم علامه تهرانی ره می فرماید:

 شخصى از اهل تفکّر و مراقبه در گوشه‏اى از صحن حضرت رضا علیه السّلام نشسته و در دریائى از تفکّر فرو رفته بود، یکمرتبه حالى به او دست داد و صورت ملکوتى افرادى را که در صحن مطهّر بودند مشاهده کرد؛ دید خیلى عجیب و غریب است.

 صورتهاى مختلف زننده و ناراحت کننده از اقسام صور حیوانات، و بعضى از آنها صورتهائى بود که از صورت چند حیوان حکایت میکرد. درست مردم را تماشا کرد؛ در بین این جمعیّت کسى نیست که صورتش سیماى انسان باشد، مگر یک نفر سلمانى که در گوشه صحن کیف خود را باز کرده و مشغول اصلاح و تراشیدن سر کسى است؛ دید فقط او به شکل و صورت انسان است.

از بین جمعیّت با عجله خود را به او که نزدیک در صحن بود رسانید و سلام کرد و گفت: آقا میدانید چه خبر است؟

سلمانى خندید و گفت: آقا تعجّب مکن، آئینه را بگیر و خودت را نگاه کن!

خودش را در آئینه نگاه کرد؛ دید صورت خود او هم به شکل حیوانى است؛ عصبانى شده آئینه را بر زمین زد.

سلمانى گفت: آقا برو خودت را اصلاح کن، آئینه که گناهى ندارد.


معمار می شوی و بنای تو می شوم

 

مانند یک ضریح برای تو می شوم

 

قلب مرا به پای ضریح ات گره بزن

 

بیمارم و دخیل شفای تو می شوم

 

بالم به بام هیچ کسی پر نمی دهد

 

تا یا کریم صحن و سرای تو می شوم

 

حتی کنار کعبه تو را می دهم نشان

 

قبله توئی و قبله نمای تو می شوم

 

میلت اگر کشید ضمانت کنی مرا

 

آهوی با وفای وفای تو می شوم

 

روزی اگر بناست فدای کسی شوم

 

سوگند می خورم که فدای تو می شوم

 

ناراحتم خدای نکرده ولم کنی

 

من تازه دارم از فقرای تو می شوم

 

شب های قبر منتظرم ایها الرئوف

 

بیهوده نیست اینکه گدای تو می شوم

 

دست مرا برای گدایی نوشته اند

 

رزق مرا امام رضایی نوشته اند


۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

مساجد متروکه !!

مسجدازنگاه اسلام تنها محل عبادت وذکرودعا نیست بلکه مساجد پایگاه ودژ مستحکم حفظ وتبلیغ دین ودیانت ومرکز ترویج ورشد معنوی وفکری اهل ایمان وبقول امام رضوان الله تعالی علیه سنگر دربرابر هجمه های دشمنان دین برای مسلمانان محسوب میشود.

لیکن حرف چیز دیگریست ...

بسیاری ازمساجد ما نه تنها منبع رشد وتکامل ومحل امن جوانان نیست بلکه فضای حاکم درآنها نوعی ایستائی وبعضا عقبگرد وباید گفت درکثیری از موارد المساجد لله به المساجد للاغیار وبهتر بگویم خانه خدا بدست بی خدایان افتاده لذاجوان باعطش معنوی خود مسجد را نه تنها سراب بلکه بیابانی خشک وبی جاذبه می بیند لذا تمایلی به حضور مداوم نداشته وبعضا فضای خشن حاکم موجب فراری شدن او می گردد.

مسجد دراذهان نوجوانان وجوانان ما محل اقامه نماز ومراسمات ختم وعزاداری ومنبر وعظ وخطابه است اما...

کدام یک از این فعالیت ها که ای کاش بود ... موجب جذب جوانان در این دهکده هزاران رنگ است

صریح می گویم هرچند دردناک است:

مسابقه فوتبال درتلویزیون آن هم باشگاه های ذست چندم خارجی برای جوان جذاب است یا برنامه های مسجد؟!

بازی های کامپیوتری وکنسول های بازی هزارویک ماجرا یا مکبری وموذنی ومداحی و....کدامیک پرجاذبه است؟!

شبکه پویا وبرنامه عموپورنگ و فیتیله هاو...یا بتمرگ وبشین واخم ودعوا بطور خلاصه معطلی وبی برنامه گی برای نسل زیر 8سال ..کدامیک خاطره خوشی درذهن کودکان ما می گذارد

برای عروس وداماد ها ...دانشجویان ودانش آموزان...کودکان وخردسالان...حتی مردان وزنان وکهن سالان ...آیا مسجد برنامه درخور آنان مهیا دیده است.

برای کارگران..کارمندان وکسبه وتجار وکشاورزان ودامداران و...برنامه مختص بهر کدام پیاده میشود

مگردرمتون دینی برای تک تک این رشته ها وحرفه ها وسنین مختلف آیه وروایت وحکم شرعی نیست

اینکه دین برنامه درست زندگی کردن است ازکجا ودرکجا باید آموخت.

این مسجد ارمانی نیست این یک مسجد ایده ال اسلام وخصوصا تشیع است.

اما مشاهدات دو دهه من چیز دیگری را می گویند:

امسال درماه مبارک مسجدی بودم که رئیس هیئت امنای آن فردی بی نماز وروزه وفحاش وبدزبان وبداخلاق واهل شر ودعوا بود بطوری که ناله مردم ومسئولین ومتولیان فرهنگی شهراز رفتارهای او بلند بود.لکن جرات مخالفت ورای ندادن هم نداشتند.زیرا ازاین تولیت فرهنگی برای خود وجهه وبقول گفتنی طرفدارو باند درست کرده است.لذا کسی به خود جرات قدعلم کردن علیه او نمی دهد وبطور شفاف از دهان و رفتار او دروحشتند.

این یک نمونه از مساجد ما.

حال ایا این مسجدی که آن هم فقط ماه مبارک وماه محرم با این وضعیت اداره میشود وبرنامه دارد نباید بحال جوانان ونوجوانان آن که مورد هجمه فرهنگ غرب وبی قیدی ند کاری کرد.

حداقل فعالیت برای پویائی مساجد انتخاب متولیانی باسواد ومذهبی آن هم بعد از دوره های آموزشی است.

چه اشکالی دارد وزارت ارشاد وسازمان تبلیغات وحوزه های علمیه ونهادهای ذیربط جهت تعالی وارتقاء رتبه مساجد محله ها وشهرها برنامه های دقیق ومطالعه شده به اجرا گذارند .

یکی همین انتخاب هیئت امناء وتولیت مسجد است .آیا معیارومیزانی برای ختم این وضعیت موروثی که دامن غالب مساجد به آن گره خورده پیش بینی شده است.وضعیتی که ازحداقل توان علمی وعملی وسنی درآن خبری نیست.

این یک ایده وطرح نیست این یک مطالبه جدی از صاحبان کرسی فرهنگ است که:

مساجد دروهله اول نیازمند متولیانی عالم ودلسوز واهل عمل وصاحب اخلاق ورفتار قرآنی ند.

کسی که جاذبه اش بر دافعه اش بچربد وبداند دین چیست ودیندارکیست..

چه مانعی وجود دارد که برای این فعالان عرصه دین دوره های آموزشی عقیدتی واخلاقی ومدیریتی ودوره های مخصوص روانپزشکی جهت یادگیری برخورد باافراد مختلف که منتهی به صدور مدرک معتبر فرهنگی شود قراردهند ویا بخشی ازرشته های مرتبط معارفی را دردانشگاه بسمت مدیریت مساجد سوق دهند.

آیا بودجه های کلان فرهنگی جهت تجهیز ونوین شدن وحتی اختصاص تکنولوژی های مدرن به مساجد اختصاص می یابد ؟

آری مسجدباید مجهز به رایانه وال سی دی های بزرگ و ویدئو پرژوکتورتا تجهیز به اینترنت پرسرعت وماهواره جهت رصد وتحلیل برنامه های مخرب فرهنگی حتی اتاق یا ویدئو کلوپ مذهبی تا کتابخانه های مجهز وحتی ورزشگاه وباشگاه ....باشد

آری اگر تلاش کنیم وهرمسجد را یک رسانه جهت ترویج دین ومذهب قرار دهیم مطمئنا نیاز نداریم تا به برنامه های مخرب فرهنگی جهت مشغول نگه داشتن جوانان پناه ببریم .

وهزاران چرا واما ولی کجاست گوش شنواااااااااااا

والعاقبت للمتقین

۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

ماننددفتروکتاب نباشیم!

(جالینوس حکیم)) در کتابى به نام ((شناخت عیوب خویش)) مى نویسد:

چون هر انسانى خود را دوست مى دارد، عیب خود را نمى بیند هرچند که ظاهر و آشکار باشد. راه چاره آن است که دوست کامل و فاضلى را انتخاب کند و بعد از انس گرفتن با او، از او بخواهد که هرگاه عیبى از او سرزد به او اطلاع بدهد و اگر آن دوست بگوید:((من هیچ عیبى در تو نمى بینم)) اورا به خیانت متهم کند و از او عهد و پیمان بگیرد که دیگر بار چنین سخنى نگوید. و خلاصه او را مطمئن سازد که در صدد رفع عیوب خویش است و او نیز این عیوب را بگوید تا برطرف گردد.

این سخن جالینوس بود،ولى چنین دوستى بسیار کمیاب و عزیزالوجود است و غالبادشمن دراین رابطه نقش بهترى از دوست ایفا مى کند؛زیرا دشمن در بیان عیب، خجالت و شرمى ندارد و بى پرواهرچه ببیندبلکه بیش ازآنچه که موجوداست مى گوید.

و ((یعقوب کندى)) - که از فیلسوفان اسلامى بوده است - مى گوید:

((طالب فضیلت بایستى از صورت آشنایان خود آینه اى سازد تا از هر صورتى حالتى را که بعد از یک گناه پدید مى آورد ملاحظه کند و آنگاه بر گناهان خود آگاه شود؛ یعنى در جستجوى گناهان مردم باشد ولى هرگناه را گناه خود بشمارد و خودش را ملامت و سرزنش کند چنانکه گویى این گناه از خودش سرزده است. و اگر احیانا ازخودش گناهى سر زد خود را بشدّت ملامت کرده و اجازه تکرار آن را ندهد، که در این صورت از زشتى بازداشته شده و با حسنات الفت مى گیرد)).

سپس مى گوید:((ما نباید اکتفا به این کنیم که مانند دفترها و کتابها به دیگران حکمت بیاموزیم ولى خود بى نصیب از آن باشیم یا مانند سوهان باشیم که آهن را تیز مى کند ولى خودش چیزى نمى بُرد بلکه باید مثل آفتاب درخشنده باشیم که هم خود نور دارد و هم به ماهتاب نور مى بخشد.

۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

کمال بهشت

مرحوم خواجه نصیر الدین طوسى، در کتاب آغاز و انجام، حدیثى از خاتم الانبیاء صلّى الله علیه وآله نقل می کند که: حضرت فرمود: شوق بهشت به سلمان، بیش از شوق سلمان به بهشت است.

خواجه می فرماید: بهشت، کمال اصحاب یمین است و مقربین کمال بهشت اند

۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

بانوی معرفت وعشق

یافاطمةاشفعی لنا... میلادت مبارک دخترباب الحوائج وخواهرسلطان ..
۰ نظر
سیدابراهیم حسینی

نوشتنی نه ، نوشیدنی..!

نامه ای از آیت الحق سیداحمد کربلائی استاد مرحوم سیدعلی آقا قاضی رحمهما الله :

زنده باد حضرت دوست و مرده باد هر چه غیر اوست . 

اى هدهد صبا به سبا مى فرستمت بنگر که از کجابه کجا مى فرستمت

در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست مى بینمت عیان و دعا مى فرستمت

هر صبح و شام قافله اى از دعاى خیر در صحبت شمال و سبا مى فرستمت

اى غایب از نظر که شدى همنشین دل مى گویمت دعا و ثنا مى فرستمت

فداى حقیقت که شوم که از او خبر ندارى . دستورالعمل آن است که از خود و خودرایى دست بردارى ، جان من به لب آمد از گفتن این که راه نجات و خلاص در استغراق ذکر الهى و تفکر در معرفت نفس و خودشناسى است و ذکر و فکر، خود راهنماى تو خواهد شد.

((یا من اسمه دواء و ذکره شفاء)) : (اى که نام او دواى دردها و یا او شفابخش نمى بینى و داروى تو هم نزد خود توست فهم نمى کنى )

تو خود حجاب خودى حافظ از میان برخیز. جناب عالى در همه چیز اهتمام دارید، مگر در همین یک کلمه ، پس حالا که چنین است :

تو و تسبیح و مصلى و ره زهد و ورع من و میخانه و ناقوس وره دیرو کنشت

بارى جناب حاج میرزا... سلمه الله ، انشاء الله از آب و گل بیرون آمده است و رشته معرفت نفس به دست آورده و آقا میرزا... هم ماشاءالله خوب مشغول است بحسب ظاهر، امید پیش آمد، بزودى انشاء الله در او هست .

بارى نوشته بودى در تضرع و ابتهال هم چیزى بنویس تا این که نوشتجات ناقص نماند. نمى دانم بر این حرف خنده کنم یا گریه ، ایکاش بر دل مبارکت زده مى شد و نوشته مى شد و الا بر کاغذ خیلى زده اند و نوشته اند.

فدایت این مساله و باقى مسائل راه آخرت آموختنى نیست ، بلکه نوشیدنى است . تضرع و ابتهال نخواهد بود. ((فهم والنار کمن راوها و هم فیها معذبون )) طرفه این که با این همه بى التفاتى تعجبم که از کجا یک مطلب را خوب فهمیده اى و آن این است که جهالت این حقیر را خوب فهمیده و به رشوه ناقص نماندن نوشتجات ، دل مرا شاد فرموده اى . با وجود این ، باز مى گوئى کشف و شهودى برایم نشده و علمى بحقایق اشیاء نیافته ام . در این خیال بوده باشید!

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

۰ نظر
سیدابراهیم حسینی