شخصیت ممتاز امام  حسن مجتبی علیه السلام شایسته آن بود که چشمهاى مردم را از هیبت خویش پر کند و هیمنه‏ اش بر جانها چیره گردد، زیرا شخصیت پیامبر در وجود او تمثل و تجلى داشت و جلال و شکوه پیامبرى در چهره‏ اش نمایان بود چنانکه «واصل بن عطاء»  درباره وقار امام و شخصیت و جلالش میگوید:
 حسن (ع) چهره انبیاء و فروغ بزرگان داشت.
«ابن زبیر» گفت: مادران فرزندى چون حسن در هیبت و بلندپایگى نزاده‏ اند.
شخصیتش آن قدر ممتاز بود که چون بر در خانه‏ اش فرشى مى‏انداختند و مى‏نشست، عابران باحترام و تجلیل موقعیتش از رفتن بازمیماندند و در برابرش مى‏نشستند بطورى که کوچه از انبوه جمعیت پر مى‏شد و امام بناچار بخانه بازمى‏گشت.



و از پدیدارهاى بزرگى و پایگاه بلندش اینکه به همراه برادرش حسین (ع) پیاده بزیارت کعبه میرفت و اسبها را در برابرش یدک میکشیدند و او میخواست که راه کعبه مقصود را با پاى خویشتن بپیماید و اخلاصى‏ بیشتر ورزد. گروه حاجیان هم باحترام حضرتش از مرکب‏ها فرود مى‏آمدند و به همراهش راه بیابان داغ حجاز را پیاده مى‏پیمودند و چون تحمل چنین مشقتى براى برخى دشوار بود، بناچار به «سعد بن وقاص» چاره بردند.
 «سعد» بحضرتش عرضه داشت که پیاده روى در این راه دور و سخت براى گروه حاجیان دشوار است و چون شما را پیاده مى‏بینند، نمیخواهند سوار شوند، زیرا این کار را مباین اجلال و تعظیم شما میدانند پس اگر شما هم سوار شوید، بهتر است.
امام که با خداى خویش پیمان داشت که آنچه را، حتى جان و آسایش خویش را بذل مرضات او کند، فرمود:
ما سوار نمیشویم، زیرا پیمان داریم که راه خانه خدا را پیاده بپیمائیم، ولى راه خود را عوض مى‏کنیم تا مردم بتوانند سوار شوند.
روزى در کوچه‏هاى مدینه مى‏گذشت و جامه‏اى ارزنده پوشیده و بر استرى رهوار سوار بود، بر چهره‏اش درخششى از جمال و نیکوئى مى‏تابید و گروهى از غلامان و خدمتگزاران در التزامش بودند.
مردى یهودى که چنان حشمت و هیبتى از امام مشاهده کرد، پیش آمد و گفت از شما پرسشى دارم.
امام پرسید سؤالت چیست؟
یهودى گفت: جدت رسول خدا فرمود: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و اینک ترا مى‏بینم که با اینکه مؤمنى در بهشتى از کامیابى و بهره‏مندى بسر مى‏برى و من که مردى کافرم در زندانى از محرومیت وجهنمى از گرسنگى و فقر گرفتارم.
 امام گفت: اگر جایگاه ما را در جهان دیگر ببینى و از وعده‏هاى خداوندى که بما و مؤمنان داده- که هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و به قلب هیچ انسانى نگذشته- آگهى یابى، خواهى دانست که ما در این جهان، زندانیم.
و اگر آنچه را خداوند بتو و بدیگر کافران وعده فرموده از عذاب آتشین و شکنجه‏ها و عذابهاى دردناک، آنگاه خواهى دانست که اکنون در بهشتى از آسایش و نعمت زیست مى‏کنى.